دوشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۵

درود خدا بر علی

چقدر کم علی رو می شناسم. یاد شریعتی به خیر که می گفت نمی شه علی رو شناخت. در داستان جنگ خندق که در مثنوی معنوی دفتر اول اومده، مولوی خیلی زیبا از علی می گه. ببینید: ا
ا
ا
راز بگشا اي علي مرتضي
اي پس سؤ القضا حسن القضا


يا تو واگو آنچ عقلت يافتست
يا بگويم آنچ برمن تافتست


از تو بر من تافت چون داري نهان
مي‌فشاني نور چون مه بي زبان


ليك اگر در گفت آيد قرص ماه
شب روان را زودتر آرد به راه


از غلط ايمن شوند و از ذهول
بانگ مه غالب شود بر بانگ غول


ماه بي گفتن چو باشد رهنما
چون بگويد شد ضيا اندر ضيا


چون تو بابي آن مدينهء علم را
چون شعاعي آفتاب حلم را


باز باش اي باب بر جوياي باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب


باز باش اي باب رحمت تا ابد
بارگاه ما له كفوا احد