شنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۵

توفیق ادب

برای من سخته که از خودم بد بگم. بخاطر اخلاق گندیه که دارم و توی خیلی از زمینه ها دوست ندارم کسی رو بالاتر از خودم ببینم. خیلی وقتها نزدیکانم رو به همین خاطر رنجوندم. اگه شما که این رو می خونید و از من موردی رو سراغ دارید، یا ببخشید و یا کامنت بذارید تا بیشتر شرمنده بشم. اگه هم یادتون نمی یاد که ایول دارید، معلومه که خیلی بزرگوارید.ا
ا
یادمه روانشناسی می گفت که این خصیصه ای که گفتم برای بچّه ها خوبه و بهشون کمک می کنه تا دنبال یاد گرفتن و تلاش برای استقلال باشند. پس نتیجه می گیریم که من هنوز بچّه هستم. نه شوخی نمی کنم، در مورد خودم می گم که کارهایی هست که موقعی انجام می دم و بعدها که فکر می کنم می بینم اگه کمی فکر می کردم این کار رو نمی کردم. خب این کار بچّگونست، نه؟
از طرف دیگه، من گاهی دچار افراط و تفریط می شم. مثلا در همین مورد گاهی عرصه رو اونقدر باز می ذارم که بعضی ها سوء استفاده می کنن، که این برای اونها هم بده. و در اصل من یه اشتباه دیگری مرتکب شدم و مثل این می مونه که جایی افتادم و لباسم کثیف شده، و مخصوصاً لباس بغل دستی رو هم کثیف می کنم. وای چه بوی گندی از این رفتار می یاد. بوی عود نیست.ا
ا
این ها رو نوشتم، تا هم یه حالی از خودم بگیرم تا سعی کنم از این گند کاری ها دیگه نکنم، به علاوه یه خورده اینجا رو تمیز کنم تا بوی عود هم به مشام مون برسه. ا

از خدا جوييم توفيق ادب
بي‌ادب محروم گشت از لطف رب


بي‌ادب تنها نه خود را داشت بد
بلك آتش در همه آفاق زد


مايده از آسمان در مي‌رسيد
بي‌شري و بيع و بي‌گفت و شنيد


درميان قوم موسي چند كس
بي‌ادب گفتند كو سير و عدس


منقطع شد خوان و نان از آسمان
ماند رنج زرع و بيل و داس‌مان


باز عيسي چون شفاعت كرد حق
خوان فرستاد و غنيمت بر طبق


باز گستاخان ادب بگراشتند
چون گدايان زله‌ها برداشتند


لابه كرده عيسي ايشان را كه اين
دايمست و كم نگردد از زمين


بدگماني كردن و حرص‌آوري
كفر باشد پيش خوان مهتري


زان گدارويان ناديده ز آز
آن در رحمت بريشان شد فراز


هر چه بر تو آيد از ظلمات و غم
آن ز بي‌باكي و گستاخيست هم


هر كه بي‌باكي كند در راه دوست
ره‌زن مردان شد و نامرد اوست


از ادب پر نور گشتست اين فلك
وز ادب معصوم و پاك آمد ملك


مولوی