دوشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۵

اشک من رنگ شفق یافت

ديدي اي دل كه غم عشق دگربار چه كرد

چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد


آه از آن نرگس جادو كه چه بازي انگيخت

آه از آن مست كه با مردم هشيار چه كرد


اشك من رنگ شفق يافت ز بي‌مهري يار

طالع بي‌شفقت بين كه در اين كار چه كرد


برقي از منزل ليلي بدرخشيد سحر

وه كه با خرمن مجنون دل افگار چه كرد


ساقيا جام مي‌ام ده كه نگارنده غيب

نيست معلوم كه در پرده اسرار چه كرد


آن كه پرنقش زد اين دايره مينايي

كس ندانست كه در گردش پرگار چه كرد


فكر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت

يار ديرينه ببينيد كه با يار چه كرد