جمعه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۵

برف نو

از امروز عصر اولین برف اینجا هم شروع به باریدن کرد. برای این جا طبیعی است، ولی برای من نه. مثل اینکه داره سیاهی رو با خودش می بره. ایام پاکی فرا می رسه.ا
ا
برف نو، برف نو، سلام، سلام
بنشین خوش نشسته ای بر بام
ا
شادی آوردی ای امید سپید
همه آلودگی ست این ایّام
ا
راه شومی ست می زند مطرب
تلخ واری ست می چکد در جام
ا
اشک واری ست می کشد لبخند
ننگ واری ست می تراشد نام
ا
شنبه چون جمعه، پار چون پیرار
نقش همرنگ می زند رسّام
ا
مرغ شادی به دامگاه آمد
به زمانی که برگسیخته دام
ا
ره به هموار جای دشت افتاد
ای دریغا که برنیاید گام
ا
تشنه آنجا به خاک مرگ نشست
کاتش از آب می کند پیغام
ا
کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع برگرفته ایم از کام
ا
خام سوزیم، الغرض، بدرود
تو فرود آی، برف تازه، سلام
ا
شاملو

1 Comments:

At ۱۱:۰۵ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس said...

خوش بحال تو و برف وسرما و همي سپيدي هاي دنيا

 

ارسال یک نظر

<< Home